وبلاگ حمیدرضا عباسی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

مثل لبخندت میگویم دلم خوش است!

با تو که باشم آسمان هم ستاره نداشت، نداشت...

مهم برق نگاهت هست که به هزار کهکشان پر از لامپ می ارزد!

مهم دستانت هست که راه دستانم را خودش پیدا میکند!

شهر که زرد شد، تو آمدی! در نیمه ی ثلث آخر اول سرما...

پاییز شد، باران شد، عشق شد و خندیدیم...

حالا مانده ای تا باز هم بخندیم،

پس مرسی برای روزهای خوب رفته و مانده!

۰ نظر ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۵۷
حمیدرضا عباسی

آخرای اسفند عین مار به خودمون می پیچیم!

انگار همه ی «از شنبه» هایی که از اول سال استفاده کردیم، گریبانمون رو میگیره!

همه کارهای عقب افتاده داره دور سرم میچرخه؛

فکر کنم یه چند میلیونی ضرر کردم انقدر که گفتم از شنبه!

حتماً چند تا دسته گل رو هم به مناسبت های بعدی موکول کردم...

خوبه که هنوز برای عوض کردن روغن ماشین وقت هست، آخه اون رو نمیشه مناسبتی کرد، حتماً باید سر موقع هزینه اش رو پیاده شی! روغن و تسمه تایم و ... 

خدا میدونه زندگی مون امسال چند تا تسمه تایم پاره کرده و اصلاً حواسمون نبوده، چقدر آب-روغن قاطی کردیم امسال؟! چند بار سفر حج نرفته رفتیم؟! چند بار فکر لاس وگاس زد به سرمون؟!

سر و تهش رو که نگاه میکنی، می بینی دست کم یک سال بزرگ شدی، چار تا موی سفید هم کنار شقیقه هات سبز شده، هیچی نباشه برای یک بار به یه دست تنگ کمک کردی و شاید هم چند تا تصمیم مهم گرفته باشی و شاید هم حتی چند تاش رو عملی کرده باشی!

بیست و پانزدهش پیشکش، یه ده ناقابل هم که بتونیم به خودمون بدیم، میگیم خدایا شکرت که حداقل رفوزه نشدیم، گاهی لذتی که تو ده هست، تو بیستم نیست!

خب، جمع بندی که میکنی میبینی هم خوبی بود، هم بدی بود! هم تلخ بود، هم شیرین! واسه من که اولاش تلخ تر و آخراش شیرین تر! دهم بهمن داشتم، اما روز خوبم زیاد بود، آبان بود، پانزده آذر هم بود! بیست و نه بهمن هم بود!

چهارشنبه سوری تو راهه، امیدوارم صورتامون، دلمون، وجودمون سرخ باشه! عشق باشه! دو روز بعدش هم که میگن عیده! عید باشه! خیلی هم خوب! خوش میگذره حتما!

هفت سین زندگی مون سلامتی باشه واسه خودمون، پدر مادرامون، عزیزامون، ساغر پر از می باشه واسه شادی هامون، سربلندی باشه برای همه زندگی مون، سخاوت باشه که از خودمون راضی تر باشیم، سادگی باشه تو ارتباط با مردم، سپیدی باشه برای رفتارمون و سبزی باشه واسه همه دنیا!

ایشالا که همه به آرزوهای موقع سال تحویلمون برسیم، ایشالا که فال حافظ همه مون خوب باشه... ایشالا که صدسال به این سال ها باشه...

۰ نظر ۲۵ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۵۳
حمیدرضا عباسی

گاهی هم چای، شراب، زندگی، نمک و خیلی چیزها از همه چیزهای دور و برت مزه تغییر می گیرد!

گاهی دلت می خواهد گاه و بیگاه از پله بالا و پایین بروی و به چشمانش خیره شوی و با لبخندش عشق کنی! با ذوقش غرق شوی!

گاهی میخواهی تا همیشه یک دست را که مدام با دستانت بازی میکند، به مجموعه دستانت اضافه کنی تا هر وقت دلت خواست به لطافتش ناخنک بزنی!

گاهی هم میخواهی در ترافیک مست کنی تا بی خجالت از آدم های دور و برت، دست به حرکات عاشقانه غیر عادی بزنی!

بعضی ها می آیند، میجوشند! و خوب می مانند!

از پایین تا بالا که نگاه میکنی میبینی که تغییر، ریتم منظم تری از زندگی امروز توست!

این هست که گاهی میخواهی همیشه گاهی باشد!

۰ نظر ۱۴ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۰۸
حمیدرضا عباسی

روزگاری که تو را پشت شیشه های حسرت محبوس کند برایم،

همان بهتر که با یک سیگار ناشتا آغاز شود!

و با دودهای سمی پک های بعد از قهوه نیمه شب تمام!

با این حال برو و من را در این سرگیجه ممتد حظورت رها کن...

قصه های من همیشه ناتمام می ماند!

تو هم مثل همه عروسک ها توان شکستن شیشه را نداری...

برو! بمان! بگذار همیشگی خودم باشم!

۰ نظر ۰۳ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۵۳
حمیدرضا عباسی