آخرای اسفند
آخرای اسفند عین مار به خودمون می پیچیم!
انگار همه ی «از شنبه» هایی که از اول سال استفاده کردیم، گریبانمون رو میگیره!
همه کارهای عقب افتاده داره دور سرم میچرخه؛
فکر کنم یه چند میلیونی ضرر کردم انقدر که گفتم از شنبه!
حتماً چند تا دسته گل رو هم به مناسبت های بعدی موکول کردم...
خوبه که هنوز برای عوض کردن روغن ماشین وقت هست، آخه اون رو نمیشه مناسبتی کرد، حتماً باید سر موقع هزینه اش رو پیاده شی! روغن و تسمه تایم و ...
خدا میدونه زندگی مون امسال چند تا تسمه تایم پاره کرده و اصلاً حواسمون نبوده، چقدر آب-روغن قاطی کردیم امسال؟! چند بار سفر حج نرفته رفتیم؟! چند بار فکر لاس وگاس زد به سرمون؟!
سر و تهش رو که نگاه میکنی، می بینی دست کم یک سال بزرگ شدی، چار تا موی سفید هم کنار شقیقه هات سبز شده، هیچی نباشه برای یک بار به یه دست تنگ کمک کردی و شاید هم چند تا تصمیم مهم گرفته باشی و شاید هم حتی چند تاش رو عملی کرده باشی!
بیست و پانزدهش پیشکش، یه ده ناقابل هم که بتونیم به خودمون بدیم، میگیم خدایا شکرت که حداقل رفوزه نشدیم، گاهی لذتی که تو ده هست، تو بیستم نیست!
خب، جمع بندی که میکنی میبینی هم خوبی بود، هم بدی بود! هم تلخ بود، هم شیرین! واسه من که اولاش تلخ تر و آخراش شیرین تر! دهم بهمن داشتم، اما روز خوبم زیاد بود، آبان بود، پانزده آذر هم بود! بیست و نه بهمن هم بود!
چهارشنبه سوری تو راهه، امیدوارم صورتامون، دلمون، وجودمون سرخ باشه! عشق باشه! دو روز بعدش هم که میگن عیده! عید باشه! خیلی هم خوب! خوش میگذره حتما!
هفت سین زندگی مون سلامتی باشه واسه خودمون، پدر مادرامون، عزیزامون، ساغر پر از می باشه واسه شادی هامون، سربلندی باشه برای همه زندگی مون، سخاوت باشه که از خودمون راضی تر باشیم، سادگی باشه تو ارتباط با مردم، سپیدی باشه برای رفتارمون و سبزی باشه واسه همه دنیا!
ایشالا که همه به آرزوهای موقع سال تحویلمون برسیم، ایشالا که فال حافظ همه مون خوب باشه... ایشالا که صدسال به این سال ها باشه...