وبلاگ حمیدرضا عباسی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

روظی حجده ساعت که با این آطاآشقال ها کار کنی - حمین کامپیوطر لعنتی رو می گم - یواش یواش اثم خودت رو میضاری آدم آحنی! منضورم کار حستا، نه باظی!

کلاً ما محندسای کامپولوطر عادط کردیم عاب خوش اذ گلومون پایین نره... از صر ثبح تا بوق ثگ کار می کنی حاااا، اما آخرش یه درث نخونده پدرثگ که از طه ناکجاآباد ثبز شده، میاد واثط عفه ی آدم حصابی ها رو می ذاره، فکر می کنه راصتی راصطی آدم هسط خدایی ناکرده!

هالا طو حی بشین بخون، یاد بگیر، طلاش کن، آخرش که چی؟ می شی نردبون یه ثری دیگه که از طو بالا برن، واثه خودشون دفطر دثطک راه بندازن، جلوت پظ بدن!

یه بابایی دح پونزده صال پیش بهم گفطااا که پثر خبت نکن، ختا نکن، بیا بجای درث خوندن برو باظار یه مدط پادویی کن، یواش یواش کلید هجره میدن دستط، کار بلد میشی، راه بلد میشی، آقای خودط می شی، خودت هجره دار میشی... آقایی که شما باشی ثرمون رو عینحو بظ کج کردیم رفتیم دانشگاح! الان که از دور بحش نگاه می کنم، می فحمم بیشتر ظایشگاه بوده تا دانشگاح، اونم چه ظایشگاحی، حر روز باث چند قلو بضایی...

خلاصح کح ایحن ناص، کلاحطون رو ثفت بچصبید که اوضاع خیلی خرابه، مملکط یه خر تو خریح که نگو، یه ثری کلن میخورن، یه ثریم کلن میظائن! یه ثری هم مثل ما عین اینان که سقت می کنن!

ای کاش یه گاری طو باضار داشطم... البته پونظده سال پیش رو می گممممم. الان کانادا پیش بخور اعضم بودم جان شماااا!!!!

۰ نظر ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۲:۱۵
حمیدرضا عباسی

حرف هایی در تمام زندگی بدون کلید بازکردن باقی می مانند...

گاهی گذشته مثل انگشتان پا به وجودت چسبیده است

راه که میروی شصتت را میزند و یادآوری می کند من هنوز هستم.

دلم می خواهد در پاییزهای گذشته قدم بزنم، به سینما برگردم و خنده های ریز ریز در آن تاریکی را نگاه کنم!

یک روز، وقتی دراز کشی و دستانت را زیر سرت گذاشته ای، خوشی های گذشته از لابلای سقف بر سرت آوار می شود...

به خودت که می آیی، یک رویای جدید ساخته ای، گرچه بیدار بودی، اما خواب خوبی دیده ای! لذت دارد؛ و حسرت!

ثانیه ها می گذرند، ساعت ها، سال ها...

تا این عمر کجا دیگر نگذرد! آن وقت به گذشته باز می گردیم.

۱ نظر ۱۷ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۴
حمیدرضا عباسی