قیامت
يكشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۰:۵۵ ق.ظ
من چه میدانستم که یک روز مانده به آقتاب قیامت میشود؟
در این کوه و کمر، تاریخ ها به خوبی خود نمینمایند...
مناسبت ها مرده اند...
زندگی در بی عشقی مطلق میگذرد،
عشق در بی خبری میگذرد!
معمای چشمان گشادم این است که میرغضب امروز،
تا دین دیروزش را به دنبال آبادانی بود،
کوه را به ویرانی خرابه های کثیف پشت گندابه های نفرت کشید...
میر غضب که اگر عقل داشت، میر غضب نبود!
عشق بود! با این بال و پر...
گرگ های خدا که اگر خدا داشتند، دندان نشان نمیداند؛
کفتار نبودند!؛
لعنت به همه زمین و همه متعلقاتش که بی وقفه میچرخد و ما،
و ما که هر روز در این زمین دنبال عشق تازه ایم!،
و هنوز نفهمیده ایم که عشق، درد دنیای ماست!؛
مناسبت ها مرده اند...
زندگی در بی عشقی مطلق میگذرد،
عشق در بی خبری میگذرد!
معمای چشمان گشادم این است که میرغضب امروز،
تا دین دیروزش را به دنبال آبادانی بود،
کوه را به ویرانی خرابه های کثیف پشت گندابه های نفرت کشید...
میر غضب که اگر عقل داشت، میر غضب نبود!
عشق بود! با این بال و پر...
گرگ های خدا که اگر خدا داشتند، دندان نشان نمیداند؛
کفتار نبودند!؛
لعنت به همه زمین و همه متعلقاتش که بی وقفه میچرخد و ما،
و ما که هر روز در این زمین دنبال عشق تازه ایم!،
و هنوز نفهمیده ایم که عشق، درد دنیای ماست!؛
۹۲/۰۲/۰۱